تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفاع مقدس و آدرس
mabar.LoxBlog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
حميدرضا حاجیبابايی، وزير آموزش و پرورش، امروز 27 دی، در افتتاحيه همايش اتحاديه جوانان و نوجوانان مخالف اشغالگری كه در حوزه هنری سازمان تبليغات اسلامی برگزار شد، با بيان اينكه انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل با تفكر اسلامی و معنای ناب قرآنی برای حضور در صحنه بينالملل و تأثيرگذاری در مديريت جهانی كار خود را آغاز كرد، افزود:
با شكلگيری انقلاب اسلامی ايران، امام خمينی(ره) پيام شكسته شدن استخوانهای سوسياليست و كمونيست را برای رهبران شوروی سابق با فرستادن نمايندگان خود اعلام كردند.
فرهنگسراي رسانه با همكاري بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس 3 عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس را رونمايي ميكند.
به نقل از روابط عمومي فرهنگسراي رسانه، در ادامه سلسله جلسات رونمايي کتابهاي دفاع مقدس، کتاب «روياي پرواز» نوشته فاطمه دهقان نيري، کتاب «خاکريز 202» نوشته سرتيپ دوم علي عبدي بسطامي و کتاب «گاه شمار حملات شيميايي عراق در هشت سال دفاع مقدس» نوشته محمد باقر نيکخواه بهرامي رونمايي ميشود .
کتاب «گاه شمار حملات شيميايي عراق در هشت سال دفاع مقدس»، به قلم «محمد باقر نيکخواه» با موضوع جنگ شيميايي رژيم بعثي عراق عليه ايران، توسط پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس (انتشارات شکيب) منتشر شده است .
هفدهم آذر سال 1381 رژیم بعث عراق، بیست و دو سال پس از نخستین استفاده از سلاح های شیمیایی در جنگ تحمیلی و در حالی که استفاده از این مواد در پروتکل ژنو 1925 منع شده بود، بر واقعیتی هولناک که اسناد آن سالها از سوی ایران به مجامع جهان ارائه شده بود، صحه گذاشت.
استفاده از سلاح های شیمیایی نخستین بار در جنگ جهانی اول زمانی که آلمان ها در اکتبر 1914 در نوشاپل گلوله های حاوی گاز اشک آور را به سوی فرانسوی ها پرتاب کردند، آغاز شد.
با وجود پراکندگی سربازان و محدود بودن گلوله ها، این تاکتیک چندان کارساز نبود و حتی فرانسوی ها متوجه کاربرد آن نشدند. با این حال آلمان ها دست از تلاش برنداشته و گاز کلر را نیز اولین بار در 22 آوریل 1915 در شهر یپرس بلژیک علیه سربازان مستعمراتی فرانسه و پیاده نظام کانادایی که هیچ ماسکی برای حفاظت از خود نداشتند به کار بردند.
منطقه بین قلاویزان عراق و پاسگاه بهرامآباد را مینگذاری میکردیم. با پنجاه نفر از بچههای تخریب، ده شبه کار را تمام کردیم. بچههای خسته همه به مرخصی رفته بودند. فقط من و چهار نفر دیگر ماندیم.
چند روز بعد مسئول گردان اعلام کرد تمام مینهایی که جلوی خط مقدم کاشتهایم، منفجر شده؛ مینها ضد تانک و غیر استاندار بودند و مدت زیادی هم از عمرشان گذشته بود.
مدل مینها را عوض کردیم. از پانزده نفر از افراد گردان هم کمک گرفتیم و شب اول برای کاشتن مینها رفتیم. آن شب هفتصد متر مین گذاری کردیم و کار تا ساعت 30/1 صبح طول کشید.
هوا که مهتابی شد، برای فرار از دید عراقیها، کار را تعطیل کردیم و با تویوتا برگشتیم عقب، تویوتایی بدون سقف و چراغ … من بودم و رحمتا.. یعقوبی و قربانعلی پوراکبر و محمدرضا جعفری.
جنگ ایران- عراق از نگاه مطبوعات/ شکل گیری سازمان رزم جدید (جلد هفتم)
نويسندگان:
پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس –مرکز ملی اسناد
شابک:
090
انتشارات:
انتشارات شکیب
تاريخ انتشار:
1387
ويرايش:
زبان:
NOTHING
قیمت:
80000
رتبه:
عكس:
يادداشت:
معرفي كتاب
دراین مجموعه حتی الامکان از حذف و تغییر اطلاعات و اخبار توهین آمیز ، متناقض ویا خلاف واقع پرهیز گردیده و سعی شده تا چهره واقعی مدعیان اطلاع رسانی بی طرفانه و بشر دوستانه بیش از بیش بر مخالفین آشکار شود .جلد هفتم که در فاصله زمانی 7/7/1360 تا 10/2/1361 می باشد در بردارنده همکاری تنگاتنگ ارتش وسپاه در کلیه سطوح عملیاتی در مقابله با متجاوزین بعثی می باشد که نتیجه آن آزاد سازی مناطق وسیع اشغالی و شکست های پی در پی ارتش عراق بود .
گزيده متن
یک کارشنای ناتو گفت :"توقف حملات هوایی ایران ناشی از قدرت سلاح های سنگین عراق بوده است . ارتش عراق از تانک های خود به جای توپخانه استفاده می کند ."به گفته یک کارشناس غربی ارتش عراق در طول شش ماه گذشته اغلب تانک های خود را در سنگر های عمیق قرار داده است .
یك آزاده از نوحهخوانی و سینهزنی در زندانهای عراق میگوید :
كرامت امیركلایی : ماه محرم در پیش بود و اسرا طبق معمول آماده برگزاری مراسم این ایام بودند. همیشه چند روز مانده به محرم برای برگزاری مراسم برنامهریزی میكردیم؛ مانند تهیه نوحه و پلاكاردها؛ علاوه بر این سخنرانی و نوحهخوانی هر روز به یكی از برادران روحانی و مداح در اردوگاه محول میشد.
محرم آن سال هر روز در هر آسایشگاه مراسم عزاداری برپا بود. آن شب همه آسایشگاهها مراسم خود را به پایان بردند، اما سخنرانی آسایشگاه ما كه شماره 6 بود، طولانی شد و بلافاصله بعد از سخنرانی من كه مداح آن شب بودم، نوحهخوانی را شروع كردم.
بچهها ابتدا آرام به سینه میزدند، بعد كمكم شور گرفتند و متعاقبا صدایشان را بلندتر كردند و محكمتر به سینه زدند و از من هم خواستند كه با صدایی بلندتر مداحی كنم. خلاصه اینكه مراسم عزاداری شور و حال عجیبی پیدا كرد و بدون توجه به نگهبانان عراقی، عزاداری همچنان ادامه داشت.
در این هنگام دو یا سه دژبان كه مست هم بودند، سر رسیدند و از من خواستند كه دفتر نوحه را به آنها بدهم، ولی من سریع دفتر نوحه را پایین انداختم و برادران نیز سریعا آن را مخفی كردند، ولی سینهزنی برادرها همچنان ادامه داشت و به من هم گفتند كه بنشینم و مداحی كنم. دژبانها كمی سر و صدا كردند تا ما را ساكت كنند، ولی ما بیاعتنا به آنها كار خودمان را دادیم. دژبانهای عراقی شروع كردند به كف زدن و رقصیدن. در همین میان برادر شهید بهروز تركاشوند، یكی از برادران بسیار خوبی كه بعد از اسارت بر اثر مجروحیت به شهادت رسید از جا برخاست و با صدای بلند شعار «قال رسولالله (ص) نور عینی» را سر داد و به دنبال او بقیه اسرا هم برخاستند و این حدیث را با صدای رسا تكرار كردند و به سر و سینه زدند و گفتند: «حسین منی انا من حسینی.»
سایر آسایشگاهها كه صدای سینه زدن و نوحهخوانی ما را شنیدند هم همین كار را كردند و لحظاتی بعد كل اردوگاه این حدیث را دم گرفتند. مدتی نگذشت كه فرمانده اردوگاه و بسیاری از دژبانها به داخل اردوگاه ریختند. فكر كرده بودند كه بچهها شورش كردهاند، ولی تلاششان برای ساكت كردن اسرا فایدهای نداشت و بچهها آنقدر به سر و سینه زدند و با صدای بلند این نوحه را تكرار كردند كه فرمانده اردوگاه به وحشت افتاده بود.
بعد از لحظاتی بالاخره كمكم بچهها ساكت شدند و سرجایشان نشستند. سپس فرمانده جریان را از دژبانها جویا شد؛ ابتدای امر در آسایشگاه ما را باز كردند و مرا بیرون كشیدند و از من سراغ دفتر نوحه را گرفتند، ولی من منكر قضیه شدم و آنها هرچه گشتند، نتوانستند آن را پیدا كنند. خلاصه اینكه در بیرون از آسایشگاه دهها دژبان كابل به دست انتظار ما را میكشیدند؛ از هر آسایشگاه تعدادی را بیرون كشیدند و با كابل و مشت و لگد به جانمان افتادند و همه را به داخل سلول انفرادی انداختند به طوری كه در آن مكان تنگ 30 نفر را سینه به سینه با فشار جای دادند؛ در آن مكان تنگ به سختی میتوانستیم نفس بكشیم و تا عصر روز بعد در همان سلول نگهمان داشتند.
اكثر بچهها از شدت گرما و تشنگی بیحال شدند و از هوش رفتند. هنگامی كه اسرا از وضعیت وخیم ما خبر شدند، جلوی در اردوگاه تجمع كردند و با سر و صدا باعث شدند كه فرمانده احساس خطر كند. ما را در حالی كه كاملاً از حال رفته بودیم از سلولها بیرون كشیدند. توی حیاط اردوگاه روی ما آب ریختند تا ما به هوش آمدیم و به آسایشگاه بازگشتیم و چند روز طول كشید تا ما به حال اولمان برگشتیم.